با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
بار دیگر مدافع حرمی عطر و بوی حرم حضرت زینب (س) را برایمان به ارمغان آورده بود. برای وداع با پیکر شهید پا به حسینیه معراج الشهدای تهران گذاشتیم.
صدای گریه مردی( فرزاد قاسم زاده برادر شهید) توجه همه را جلب کرده بود. حال خودش را نمی شناخت. آنقدر بغض در گلو داشت که بلندبلند درد دل می کرد. میگفت «روز اربعین در کربلا بودم که به من زنگ زد و گفت داداش! زیارتت قبول باشه. منم به زودی برمی گردم و میام کنارتون. یدالله مثل همیشه بر قولش ماند و امروز آمد.»
به اینجا که رسیدیم نمیدانم چه اتفاقی افتاد ناگهان حاضرین صبرشان تمام شد؛ گویی دل پرغصه جمع برای آتش گرفتن نیاز به یک جرقه داشت و آخرین خاطره این برادر از برادر شهیدش اشک و آه همه را درآورد.
نماینده ولی فقیه و رئیس سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران صبح امروز در شهرستان تبریز با همسر شهید سروان صادق شیبک، اولین شهید مدافع حرم ارتش دیدار و با اهدای لوحی از وی تجلیل کرد.
به گزارش روابط عمومی ارتش جمهوری اسلامی، در این دیدار امیر سرتیپ دوم زهیر مالکی فرمانده تیپ 121 شهید فروزند تبریز، حجت الاسلام موسوی رئیس عقیدتی سیاسی منطقه شمال غرب ارتش، فرمانده حفاظت اطلاعات منطقه و جانشین قرارگاه لشکر21 حمزه آذر بایجان وی را همراهی کردند.
گفتنی است رئیس سازمان عقیدتی سیاسی ارتش چندی پیش نیز با پدر این شهید والامقام در استان گلستان دیدار و با اهدای لوحی به پدر بزرگوار این شهید از خانواده این شهید والامقام تقدیر کرد.
یادآور میشود، سروان صادق شیبک به همراه چند تن از دیگر دلاورمردان ارتش جمهوری اسلامی ایران، فروردین ماه امسال حین انجام مأموریت مستشاری در سوریه به شهادت رسیدند.
مراسم چهلمین روز اولین تکاور ارتشی مدافع حرم،شهید مجتبی یداللهی با حضور رئیس سازمان عقیدتی سیاسی ارتش برگزار شد.
مراسم اربعین اولین تکاور ارتشی مدافع حرم شهید مجتبی یداللهی از تیپ 388 ایرانشهر با حضور حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمدعلی آل هاشم، رئیس سازمان عقیدتی سیاسی ارتش در مسجد حاج حسن شهرستان شهریار برگزار شد.
در پایان این مراسم از خانواده این شهید بزرگوار با اهدای لوح یادبود تجلیل به عمل آمد.
حسین در اول آبان ۱۳۶۵ در بخش خورنگان شهرستان فسا در شیراز به دنیا آمد. تولد حسین همزمانی داشت با شهادت یکی از برادرانم به نام عبدالرضا. از همان زمان احساس میکردم که شاید روزگاری حسین راه برادرم را برود. همین گونه هم شد.
کودکیهای حسین توأم بود با بازیگوشیهای معمولی که هم سن و سالان او دارند. اما هیچ گاه ندیدم یا نشنیدم که موجبات آزار من یا همسایگان را فراهم کند. بسیار بچه مودب و در عین حال تیزهوشی بود. حسین مشوق من در حفظ کل قرآن بود / لباس شهادتی که به جای رخت دامادی به تن کرد
در درگاه اباعبدالله
انتخاب نام برای حسین خودش حکایتی دارد. خواب دیدم که برادر شهیدم عبدالرزاق به خوابم آمد و گفت که در خانواده ما بچهای به دنیا میآید و قالیچهای را به من داد. زمانی که قالیچه را باز کردم دیدم نام حسین را روی آن نوشته است. از آنجا که میدانستم این خواب بیتعبیر نخواهد بود و به نحوی میتواند رویای صادقهای از جانب برادر شهیدم برای من باشد تصمیم گرفتیم که نام او را بعد از به دنیا آمدن حسین بگذاریم.
از کودکی فعال بود. کلاسهای درسش را به صورت مرتب میرفت و نمراتش خوب بود. تا اینکه برای انتخاب رشته و تحصیل در دانشگاه رشته انسانی را انتخاب کرد. حسین بچه بسیار فعالی بود. به طوری که همزمان با تحصیل در مقطع دبستان خودش را در کلاس های کشتی نام نویسی کرده بود و تمرین و ممارست برای آمادگی جسمانی یکی از برنامههای روزانهاش بود. تا حدودی میتوانم بگویم که وارد شدنش به این یگان ویژه صابرین به خاطر روحیه فوق العادهای بود که از ورزش کردن و فعالیتهای گروهی مانند مساجد و بسیج محله توانسته بود کسب کند. حسین مشوق من در حفظ کل قرآن بود / لباس شهادتی که به جای رخت دامادی به تن کرد
حامی مادر
یکی از مشوقهای اصلی من برای حفظ کل قرآن کریم خود حسین بود. با روحیه مذهبی و مثال زدنی که داشت من را برای این امر ترغیب میکرد. برای همین منظور هم از هیچ کوششی فرو گذار نمیکرد. مثلا در یکی از مسابقاتی که توانسته بود مقام کسب کند؛ یک قلم قرآنی به او هدیه داده بودند که همان را هم به من هدیه داد و به عنوان یک پیشکش برای من آورده بود. هرچه به او گفتم که خود تو هم نیاز داری و میتوانی از این وسیله استفاده کنی قبول نکرد و گفت که برای حفظ قرآن تو از این قلم استفاده کن من بعدا برای خودم یکی تهیه میکنم.
بودن در کنار بچههای بسیج و فعالیتهایی مانند شرکت در ایام عزاداری امام حسین(ع) به او قوت قلب میداد. با همین روحیهها بزرگ شد و توانسته بود شخصیت و راه خودش را کم کم بسازد و بیابد. حسین مشوق من در حفظ کل قرآن بود / لباس شهادتی که به جای رخت دامادی به تن کرد
ورود به یگان صابرین
بعد از ورود به مقطع پیشدانشگاهی برای آزمون استخدام افسری سپاه آماده شد. اصرار ما بر این بود که بتواند مفید واقع شود. خودش هم همین را میخواست. مراحل آزمون را که گذراند توانست با موفقیت وارد تیپ ۵۶ حضرت یونس در شهرستان سروستان وارد شود. مدتی را در این تیپ ماند اما دلش جای دیگری را هوس کرده بود. بعد از پیگیریهای مداوم بالاخره توانست در جایی که باید استخدام شود؛ وارد شد و آن هم یگان ویژه صابرین بود.
سال ۸۸ مصادف بود با ورود حسین به این یگان. ما از چند و چون آموزشهایی که به آنها میدادند اصلا باخبر نبودیم. خودش که بچه فوق العاده توداری بود و تقریبا هیچ چیز را بروز نمیداد. اما زمانی که از یگان به مرخصی میآمد؛ برچسبها و اتیکتهایی که بر روی لوازم و لباسهایش قرار داشت؛ میفهمیدم که یگان ویژه صابرین باید جای مهمی باشد. حسین مشوق من در حفظ کل قرآن بود / لباس شهادتی که به جای رخت دامادی به تن کرد
حتی زمانی هم که به ماموریتها اعزام میشد؛ چیزی نمیگفت. همیشه این طور ما را راضی نگه میداشت که یک مانور کوچکی در حال برگزاری است که چند روز بیشتر طول نمیکشد.
غافل از اینکه حتی برای نبرد با گروه پژاک به منطقه شمال غرب اعزام شده بود وابدا از این عملیات و درگیری به ما که خانواده او باشیم؛ حرفی نمیزدد.
مرد ماموریتهای غیر ممکن
به مرخصی که میآمد اثر خستگی را در چهرهاش و نگاهش میدیدم. میفهمیدم که باید شرایط آموزشی سختی را گذرانده باشد که لازمه کار او هم هست. حسین مشوق من در حفظ کل قرآن بود / لباس شهادتی که به جای رخت دامادی به تن کرد
تقریبا در ایام شهریور ۱۳۹۰ در یکی از همین ماموریتها در شمال غرب بود که از ناحیه پا مجروح شده بود. از این موضوع هیچ کس را مطلع نکرد. حتی من که مادر او هستم. زمانی که از او پرسیدم چرا پایت این طوری شده است؛ گفت که موتور روی پایم افتاده است. من هم باور کردم؛ اما غافل از اینکه در درگیریهایی که با گروه پژاک داشتهاند جانباز شده است. در این ماموریت یکی از دوستانش به نام کمیل مجروح شده بود که او هم بعدا به شهادت رسید. حسین مشوق من در حفظ کل قرآن بود / لباس شهادتی که به جای رخت دامادی به تن کرد
در جوار حرم عمه سادات
برای قدردانی از رزمندگانی که در درگیری با پژاک شرکت داشتند و خانوادههای آنان، من، پدر حسین و خود حسین را برای زیارت قبر مطهر حضرت زینب(س) به سوریه فرستادند. جمعی از همسران شهدای گرانقدر این نیرو هم حضور داشتند. حسین در این سفر از تمامی هم کاروانیهایش قول گرفته بود که چیزی از مجروحیت او در این درگیریها به ما نگویند. حتی بعد از این که ما از این سفر به سلامت بازگشتیم؛ چیزی از نحوه جانبازی او نفهمیدیم تا زمانی که در سوریه به شهادت رسید؛ آن وقت بود که دوستان او این راز را برای ما برملا کردند. حسین مشوق من در حفظ کل قرآن بود / لباس شهادتی که به جای رخت دامادی به تن کرد
اعزام به معرکههای سوریه
بحث اعزام به سوریه که پیش آمده بود؛ ما تقریبا میدانستیم که یکی از ماموریتهای حسین حضور در چنین صحنههایی بود. به همین خاطر به راهی که خودش انتخاب کرده بود هم اطمینان داشتیم. میدانستیم که این گونه قلب خود حسین هم راضیتر خواهد شد.
قرار بود که عملیاتی در خود حلب انجام بدهند. بعد از شهادت حسین در اول آبان سال ۱۳۹۴ فهمیدیم که نام عملیات محرم بود. به این علت که در ایام عزای حضرت امام حسین(ع) قرار داشتیم و نام این عملیات را محرم گذاشته بودند. تقریبا حوالی ساعت ۸ صبح بود که حسین و جمعی از دوستانش از یگان صابرین به شهادت میرسند؛ آن هم درست در روز تاسوعا. عزای از دست دادن حسین گره خورد به عزای ابا عبدالله(ع).
در روستا طبق سنت هر سال مراسم عزای روز محرم را برگزار میکنیم. حسین چند روز قبل از محرم به روستا آمده بود و میگفت که باید امسال مراسم روز عاشورا را متفاوتتر از قبل برگزار کنیم. به همین خاطر به همراه چند تن از دوستانش برای تهیه پرچم و پارچههای عزا اقدام کرده بودند. حسین پای ثابت یکی از هیئتهای روستا بود. حسین مشوق من در حفظ کل قرآن بود / لباس شهادتی که به جای رخت دامادی به تن کرد
عروس شهادت
قبل از ایام محرم یک روز به من گفت که از تو درخواستی دارم مادر جان. گفتم بگو. گفت قصد ازدواج دارم. یک دختر مومنه و خوب برای من پیدا کن. من دیگر نمیخواهم مجرد بمانم. قرار و مدارها را برای اقدام این کار محول کردیم به بعد از گذشت ماه محرم و صفر. حسین فرزند بزرگتر خانواده بود و ما باید آماده تهیه سور و سات عروسی برای بزرگترین پسر خانواده میشدیم. اما دریغ این که اراده خداوند بر این بود که حسین به جای رخت دامادی، خلعت شهادت را بپوشد و در شهر حلب به شهادت برسید.
ما راضی به رضای خدا هستیم. در مراسم تشییع پیکر حسین هم از خودمان بیتابی نشان ندادیم. این راهی بود که حسین خودش به درستی انتخاب کرده بود و قدم در این راه گذاشته بود و امیدوارم که خداوند نیز این هدیه را در راه پاسداری از حرم حضرت زینب(س) از ما قبول کند.